یه روز خاص...
امروز یه روز خاص بود برامون برای اولین بار قرار بود بهت فرنی بدیم منو بابات خیلی ذوق داشتیم و با یه حس خیلی خوب و هیجان امروز عصر این کارو کردیم برات فرنی درست کردم.البته ۱۷ روز زودتر...چون حس کردم با شیر من تنها سیر نمیشی عشقم و این حس درست بود چون استقبال خوبی از طرف تو شد قاشق اول و که خوردی قیافت و کمی کج و کله کردی اما بعدش خوشت اومد و تا من قاشق بعدی رو برات بیارم دست و پا میزدی فدای غذاخوردنت بسم نفسم باباهم ازت فیلم و عکس میگرفت زبونت درمیاوردی یا قاشق و میک میزدی الهی قربونت برم که بلد نیستی بخوری جون بخوری پسرک نازم...نوش جونت امروز علاوه بر فرنی خوردنت یه اتفاقات خاص دیگه هم داشت چندروز...
نویسنده :
مامانی
1:56